زندگی ایستگاه غمگینیست....
اتفاق است اینکه با یک شعر، آنکه با یک نگاه می افتد
می زند زل به "چشم" غمگینی... و به روز سیاه می افتد

سال ها حوض بی سر و پایی فکرهای بدون شرحی داشت
حال روی جنازه ی سنگینش روزها عکس ماه می افتد

هوس و عشق از ازل با هم دشمنان همیشگی بودند
بعد تو آمدی و دنیا دید: عشق هم به گناه می افتد

خواستم انتهای غم باشی، شعر خواندم که عاشقم باشی
گفته بودند و باز یادم رفت: چاهکن توی چاه می افتد!

عشق مثل دونده ای گیج است، گاه در راه مانده می بازد
گاه هم پشت خطّ پایانی توی یک پرتگاه می افتد

دست می لرزد از... نمی داند! عقل شک می کند به بودن خویش
من منم! تو تویی! تو،من،من،تو... بعد به اشتباه می افتد!!

مثل کابوس دردناکی که شخصیت های واقعی دارد
می رود سمتِ... دور می گردد، می دود سویِ... آه می افتد

زندگی ایستگاه غمگینی ست اوّل جاده های خیس جهان
چمدانی که منتظر مانده، اتوبوسی که راه می افتد...

 



این نظر توسط arman در تاریخ 1391/12/16/3 و 17:12 دقیقه ارسال شده است

[Comment_Gavator]

slm vebe gha6angi dari azat mikham mano ba esme setarehaye sorbi link koni ta manam linket konam.


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: